و اما نیمه شبی من خواهم رفت@از دنیایی که مال من نیست@از زمینی که مرا بیهوده بدان بسته اند .
تو هّم واقعیت زیبا بود @اما تماشای آن زشت
نزار صداتو کسی بشنوه @بزار خیال کنن مهم نبوده این همه زشتی
اسم حالم را نمی دانم ... تو میدانی چیست
حالی که مثل نمک پاشیدن روی شیار های تازه و گاه پوسیده ی زخم ست
من نمی دانم تو بودی مرهم ش و یا و یا و یا ..............
چقد بی رحمانه کاش فقط زود تموم شه تموم شه
گفته بودم .....................
دروغ دروغ دورغ دروغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : پنج شنبه 26 اسفند 1395 | 2:57 | نویسنده : mehry |